وقتی که من مردم . من را در تابوتی سیاه بگذارید تا همگان بدانند زندگی سیاهی داشتم
وقتی که من مردم . چشمانم را باز بگذارید تا همگان بدانند هنوز هم چشم به راه هستم
وقتی که من مردم .دستانم را باز بگذارید تا دیگران بدانند به خیلی چیز ها دست نیافتم
وقتی که من مردم. دهانم را باز بگذارید تا دیگران بدانند حرف هایی بر لبانم خشکیده اما به لب نیاوردم...
اقارضا...بادرود فراوان....خوش سلیقه هستی و آگاه شما از شعرا با نام یای می کنی..کاری که بیشتر دوستان متاسفانه نمی کنند....موفق باشی...من کی ام؟هرکجا دیوانه ای دیدی منم..!!!بدرود.
آقا رضا درود....شعرهایت همه بوی مرگ می دهند!!!!!با یا جان یک کمی هم از زندگی و مبارزه بنویس..امید را باید بخشید نه اینکه گرفت!!!!برایت بهترین آرزوها را دارم دوست خوبم...
سلام وبتونو دیدم واقعا جالب بود خدایا به هر که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر!
ادامه اش اینه:
مرا در دشتی دور دست به خاک بسپارید تا بدانندهمیشه تنها بوده ام هر صبحدم به سر مزارم تکه یخی بگذارید تا به هنگام بالا آمدن خورشید آب شود و ثابت کنم گفته ام را که
دوستت دارم تا پای مرگ