آی عشق!
میپیچم -در باد-ذره ذره میچکم-در خاک-قطره قطره سرنوشت من این بود...قطرهیی درون خاک بیحاصل ذرهیی درون باد بیانجام
عشق آمد و خاک محنتام بر سر ریخت
زآن برق بلا به خرمنام اخگر ریخت
خون در دل و ریشهی تنم سوخت چنان
کز دیده بهجای اشک خاکستر ریخت
ابوسعید ابوالخیر
● سرنوشت
وقتی که من مردم . من را در تابوتی سیاه بگذارید تا همگان بدانند زندگی سیاهی داشتم
وقتی که من مردم . چشمانم را باز بگذارید تا همگان بدانند هنوز هم چشم به راه هستم
وقتی که من مردم .دستانم را باز بگذارید تا دیگران بدانند به خیلی چیز ها دست نیافتم
وقتی که من مردم. دهانم را باز بگذارید تا دیگران بدانند حرف هایی بر لبانم خشکیده اما به لب نیاوردم...
|